محل تبلیغات شما
هرشب برایت شعر می نوشتم ولی اینبار شعری ندارم جز سکوتِ لحظه ی دیدار من عاشقِ تکرارِ تو بودم ولی حالا میمیرم از تکرار از تکرار از تکرار حالا کنارِ فکرِ تو هر شب کنارم هست این آه هایِ سرد و این بغض لاکردار گفتی برایم"اگرچه چشم سیاهش"ولی انگار آیینه می کرد این " شعرِ " تو را نیز انکار باور کنم یا نه ؟ من دیگر نیستم در تو باید از این خوابِ زمستانی شوم بیدار مانندِ پرگاری که می گردد به دورِ خویش می چینم از تنهاییَم دورِ خودم "دیوار" #اکرم_دودانگه

جانان من ... دیگر هیچ مجالی برای هیچ کلمه ای نیست ...

دلم برای مادرم تنگ شده است

من پیر شدم، دیر رسیدی، خبری نیست

تو ,ولی ,تکرار ,حالا ,دورِ ,شب ,از تکرار ,هر شب ,می نوشتم ,تکرار از ,برایت شعر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها